تصور کنید حاضرید ۱ میلیون مالیات بر درآمد را در ازای درآمدی معادل ۱۰۰ میلیون بپردازید؟
یا اینکه نه درآمد ۱۰۰ میلیونی امروز را میخواهید و نه حاضرید آن مالیات را بپردازید.
به نظر بعید است کسی حاضر نباشد آن مالیات را بپردازد و درآمد را کسب کند.
در زندگی همهی ما دچار بحرانها و مشکلات بعضا شدیدی میشویم چه به لحاظ مالی، یا سلامتی وغیره. این لحظات سخت برای ما بیشتر شبیه آن مالیاتهایی هستند که به دولتها پرداخت میکنیم ولی اینجا اصلا موضوعاتی مثل فرار مالیاتی یا دولت وجود ندارد. چند مثال از این مالیاتهای مخفی در زندگی را با یکدیگر مرور کنیم:
هرقدر بیشتر بخواهی دایره اطرافیانت را گسترش دهی از خودت و خواستههایت دورتر میشوی.
هرچقدر مشهورتر باشی شایعات برای تو بیشتر هستند.
با درآمد هنگفت چشمهای بیشتری بر روی زندگیات نظارت میگنند.
هرچقدر ماشین گرانتر، تصادف- حتی کوچک- ضرر بزرگتر. خانه مجلل، احتمال دزدی بیشتر و …
این مالیاتها مثلا مالیات بردرآمد میتوان نشان دهنده این باشند که قدری درآمد دارید تا سهم دولت را پرداخت کنید و این که برای برآورد کردن کوچکترین نیازهای اولیه زندگی لازم نیست با سرنوشت دست و پنجه نرم کنید و نان را از دهان شیر خارج کنید. به نظر حتی میتوان شاد بود در قیاس با کسی که این امکانات را ندارد که تقدیر اینگونه برایش ناملایمت ساخته زیرا به هرحال نیازهایی مثل خوراک، مسکن، بهداشت، پوشاک و آموزش با کیفیت برای زندگی عزیزانت فراهم شده است..
با همهی این اوصاف باز مثل همان پرداخت مالیاتی که در ابتدا درباره آن اندیشیدیم بهتر است ثروت، شهرت و غیره را داشته باشیم و مالیات آن را که همان لحظات سخت است بپردازیم. اصلا جدا از ثروت، داشتن لحظات و شادیهای کوچگ و فراوان، زندگی را معطر میکند و تاب و توان تحمل سختیها را افزایش میدهد.
اگر اشتباه نکنم نیچه جملهای دارد با این مفهوم ضعف هیچ فضیلتی محسوب نمیشود تمام این مشکلات را چه بپذیریم و نه. در آخر ممکن است دیوار این سختیها بر سر ما آوار شود آنهم در لحظهای که اصلا برایش آماده نیستیم. پس بهترست با رضایت این مالیات زندگی را بپردازیم و حداقل از باقی لحظاتش نهایت لذت را ببریم و خود را ضعیف و بازنده نشان ندهیم زیرا واقعا ضعف را نمیتوان در قلمرو فضایل راه داد.
با هیچ اتفاقی بد و ناراحت برخورد نکنیم زیرا غم و اندوه مثل تفنگ بادی است که حیوان وحشی که به ما حمله کرده را هدف گرفته در حالت مطلوب که آن شی به بدن حیوان وحشی برخوردد کند بازهم اتفاق خاصی نخواهد افتاد و آن چیز که نبااید بشود،خواهد شد. اما اگر آن تفنگ بادی نبود شاید ممکن بود فکر دیگزی کرد و گریخت. این غمها و اندوهها تنها سرعت تصمیمگیری را کاهش میدهند و تعداد راههای جایگزین را از بین میبرند و یا این راهها را در نظر مخفی میکنند.