در زندگی مقصر تصمیامات اشتباه ما کیست؟
بارها این سوال برای من پیش آمده که مشکل اساسی تصمیمات من خوهستم و یا محیط و فرهنگی که در آن زندگی میکنم یا فراتر از من مثلا ژنهای یا هومونها.
مثلا اگر سرنوشت ما را به داخل باتلاق دارد فرو میکشد مقصرش، مسیری بوده که پیمودهایم و خود را در آن انداختهایم یا دوستان و اطرافیان که ما را درون آن هل دادهاند. یا اصلا اگر آن مسیر را طی کردهایم ژنها نقش کلیدی داشتهاند و ما را با ناآگاهانه به این مسیر هدایت کردهاند؟
یا مثال بهتر دانشآموزی که رتبهی خوبی در کنکور کسب میکند تلاش و ممارست خودش بوده است یا فضای موجود در دوستان و خانوادهاش و محیط مناسبی که برای رشد و تعالی آن دانشآموز بوده است یا ژنهایی که به سبب وراثت به اوبه او برای هوش مناسب برای درسخواند و تلاش زیاد بخشیده شده است.
خوشبختانه در مورد موفقیت میتوان راحت تصمیم گرفت که اگر ژن به قول همان عزیز <<ژن خوب>> و محیط نقش بیشتری از تلاش شخصی در موفقیت بازی کرده است و تلاش نقش کمتری داشته. در حقیقت بخت نقش مهمتری در موفقیت داشته و تلاش نقش لازم و نه کافی برای موفقیت بوده است. البته این مثالها مدل ساده شادهای برای پاسخ به این سوال است.
اما به نظر میرسد در داستان شکستها هر یک نقش مهمی بازی میکنند. مثلا در نمایشنامه سه خواهر آنتوان چوخوف آن سه خواهر با راکدی عمل و امید به برادرشان بستن( به شانس و اقبال او) دچار لختی شدهاند و دیگر به دنبال عمل نبودهاند و سرانجام تن به خواسته زندگی دادهاند.
به نظرم تنها راه مقابله با تاثیر بخت یا محیط، تلاش آگاهانه برای تغییر وضع موجود است، در غیر این صورت تنها مثل خاری هستیم که با هر باد به این طرف و آن طرف کشیده میشویم. محتمل است در زندگی این تلاشها نتواند بر تاثیر بخت چیره شوند اما اگر همین کار کوچکی که از دستمان بر میآِید نیز انجام ندهیم دیگر نمیتوان به ما انسان گفت.
مسیر بخت و زندگی بسی پیچیدهتر از آن است که حتی بشود چنین حرفی را تضمین کرد، زیرا باز ممکن است اتفاقی رخ دهد که کاملا از دست ما خارج شود. مثلا آشنا شدن با فرد جدید یا تماسی از فرد جدید که نمیتوانیم قصدش را بفهمیم و گیج میشویم و میتواند نویزی بر قدرت استنباط و تحلیل ما باشد که حتی نمیتوانیم نیت شخص را از صحبتهایش بفهمیم ولی تاثیر کلامش در زندگیمان مشهود است.
هر چه باشد و هرچقدر سخت باشد ما راهی نداریم جز حذف افراد و یا سیستمهای جاهل، این راه آسانترین راه زندگی برای ماست اما آیا همچین چیزی ممکن است؟
در گذشته میشد ولی حالا و به واسطه شکل جدیدی از روابط که در فضای اینترنت بهوجود آمده است و شماره یا آیدی که به راحتی پیدا میشود ما از همیشه نزدیکتر هستیم به اتفاقی که از آن آگاه نیستیم و برای ما رخ میدهد. اینها به کنار تصمیمات یک شخص و رییس جمهور کشور دیگری نیز بر زندگی ما اثر میگذارد.
به واسطه شبکههایی که شکل گرفتهاند شاید این روزها کمترین تاثیر را بر زندگی خود داشته باشیم ولی بازهم تنها راه میسر برای زندگی ما همان تلاش آگاهانهای است که میتواینم با آن از مشکلات دوری کنیم همان اعمالی که انسانهای هزاران سال پیش نیز داشتند ولی شبکه پیرامونشان بسیار کوچک بوده است.
مشکلات متعدد تر و پیچیدهتر شدهاند ولی همچنان جام مقدس همان تلاش است.
تلاشی به منظور دخالت دادن اراده در زندگی. عصیانی در برابر خود و پاره کردن چارچوبهایی که ما و محیط برای خود ساختهایم. این عصیان شروعی میتواند باشد برای ما که از ناحیه امن خود خارج شویم و آغوشمان را برای مواجه با شرایط جدیدتر بازکنیم.
شرایطی که صرف نظر از نتیجهای که در دارد، نشان از شهامت ما برای گام نهادن در سرزمین ناشناختهای است که تنها قانونش پایدارش عدم قطعیت است. مسیر مهآلودی که با هرقدمی که بر میداریم متوجه میشویم قدم بعدی نیز در کار خواهد بود یا به بنبست رسیدهایم.
پذیرفتن ناآگاهی سخت است و توهم آگاهی آسودگی موقت دارد. به نظرم زمان آسودگی خیال را در آخر خواهد بلعید و این سختی که علاقهمند به پذیرفتنش نبودهایم، سرانجام خودش را تحمیل خواهد کرد.