توی سریال Dopesick ، قصهای رو مطرح میکنه که در اون فردی سعی میکنه والیوم را به بازار عرضه کند و به دنبال راهی میگرده که بین والیوم و لیبریوم فرق بذاره، پس یک بیماری خااصی رو به وجود میآورد، بیماریای به نام تنش روانی، درشرایطی که لیبریوم برای درمان اضطراب استفاده میشد نیاز بود داروی خیلی قویتری برای تنش روانی مصرف بشه و با این شیوه والیوم با به وجود آوردن بیماریای به نام تنش روانی تبدیل به آرامبخش شماره یک در بازار شد. در حالیکه در واقع نیازی به این داروی جدید موجود نبوده.
با ساختن یک کلمه، میتوان درد تازهای ساخت و به درمان تازهای نیاز داشت و رفتار متفاوتی کرد.
حالا تصور کنیم با استفاده یا ساخت یک کلمه چطوری میشه از اون کلمه اسنتباط کرد و برای مقابله با اون کلمه چه رفتاری داشت؟
به عنوان مثال با یک اعتراض و یا یک فتنه میتوان رفتار مشابهی داشت؟
یا با یک فردی که رفتار اجتماعی آزادتری نسبت به اطرفیانش داره و یا بیحیا و فلان و بیسار میشه یک رفتار کرد؟
همین کلمات باعث میشوند که آدمها رو دستهبندی کنیم و با هر شخص متناسب با اون دسته رفتار کنیم. هریک از ما با همین چهرههای مهربان و معمولی به راحتی و با رفتار متفاوتی که باهریک از اون دستهها داریم برای خودمان اجازه خشونت صادر میکنیم و حالا به راحتی دیگر ممکن به هر آدمی -چه بسا با نزدیکان- با رفتار و اعمال خود ضربههایی مهلک بزنیم. در حالی که هنوز همان آدم سابقیم.
خیلی از مواقع این دستهبندی ها را آن چیزی که به فرهنگ معروفه برای ما ساخته یا با آن فرهنگ همرنگ میشوی و به زندگی در آن تن میدهی یا میتوان سعی کرد و با دوری کردن از بزدلی یوغ فرهنگ را از گردن خود خارج کرد و با عقلانیت به مسیر پیچیده زندگی نگاه کرد.